تک پارتیِ سد اند از نامجونی...

شده بود مثل کشتی شکسته‌ای که توی اقیانوس بی‌پایان افکارش گم شده بود، اتاقش حالا بیشتر شبیه یه زندان بود که خودِ درد و تنهایی دورش حصار کشیده بودن. هر گوشه‌ی اتاق، مثل یه تکه چوب شناور بود که نمی‌تونست ناجی دل شکسته‌ش بشه. دیوارها مثل موج‌های خاموش بودن، ساکت و سنگین، دور تا دورش رو گرفته بودن. سقف، مثل آسمونی بود که حتی بارونش آرامش نمی‌آورد، بلکه فقط عمق غم رو بیشتر می‌کرد.

چراغ زرد رو میز، یه نور نیمه‌جون داشت؛ مثل فانوسی که توی مه گم شده بود و نه راهی رو روشن می‌کرد، نه امیدی رو. سایه‌هایی که با اون نور افتاده بودن، مثل شبح‌هایی بودن که از خاطرات تلخ گذشته بیرون اومده بودن. شبح معشوقه‌ش، انگار قسم خورده بود که هرگز دست از سرش برنداره.

روی تختش، پتوی خاکستری رنگی بود که هیچ گرمایی نداشت. بالش‌ها پر از رد اشک‌هایی بود که شب‌ها بی‌صدا از چشماش سرازیر می‌شدن. لیوان آب نیمه‌پر روی میز کنار تخت، گواهی از بی‌حوصلگی و خستگی‌ش بود که حتی جونی نداشت تمومش کنه...
لحظه‌های گذشته توی ذهنش، مثل یه فیلم تکراری سیاه و سفید می‌چرخیدن؛ نگاه اول، اون خنده‌هایی که انگار دنیای تاریکش رو روشن کرده بودن، قول‌هایی که برای همیشه داده بودن... ولی حالا همه‌شون فقط تبدیل شده بودن به خاطره‌ای تلخ. حس می‌کرد توی دریای بی‌انتهایی از تنهایی غرق شده، اما هیچ کس نبود دستش رو بگیره.

نامه‌ی آخر معشوقه‌ش هنوز رو میز بود. اما جرأت نداشت بازش کنه؛ مثل هیولایی شده بود که حتی نزدیک شدن بهش وحشتناک بود. کلمه‌هایی که یادش مونده بود، مثل خنجر توی مغزش می‌چرخید: من دیگه نمی‌تونم ادامه بدم... ازت خسته شدم! هر بار که یادش می‌اومد، تکه دیگه‌ای از قلبش می‌مرد.

یه گوشه‌ی اتاق، گلدون خشکیده‌ای بود که قبلاً پر از گلای زنده و خوش‌رنگ بود. حالا برگای خشک و ساقه‌های خمیده‌ش، مثل خودِ شکسته‌ش بودن. میز کارش پر بود از کاغذای خط‌خطی شده و مدادایی که شکسته بودن. رو یکی از کاغذا نوشته بود: هر چی می‌خواستم برای تو بود معشوقه ی خودخواه من، ولی حالا تو نیستی...

وسط این همه غم، سیگارش رو روشن کرد. دود خاکستری مثل یه روح تو هوا پیچید و انگار داشت حرف‌های دلش رو توی سکوت اتاق می‌نوشت. هر پک، مثل یه تلاش برای فرار از درد بود، ولی فقط بیشتر توی غم فرو می‌رفت.
اون شب، توی اتاق، چیزی که بیشتر از همه احساس می‌شد، سنگینی تنهایی بود. تنهایی‌ای که حتی اشک‌هاش هم نمی‌تونستن از بارش کم کنن...

نظرتون رو بگین پروانه های رنگی‌من:)))
ببخشید اگه خراب کردمم!
دیدگاه ها (۲۸)

ی همکاری گوگولی مگولی:)

p2

پارت دوو:>

دو پارتی از یونگی:)

پارت : ۳۲

black flower(p,308)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط